قلم توتم من است؛قلم توتم ماست،به قلم سوگند؛به خون سیاهی که ازحلقومش میچکدسوگند؛به رشه خونی که اززبانش میتراودسوگند؛به زجههای دردی که ازسینهاش برمیآید سوگند،که توتم مقدسم
رانمیفروشم؛بهدست زورش تسلیم نمیکنم،به کیسه زرش نمیبخشم،به سرانگشت تزویرش نمیسپارم دستم راقلم میکنم وقلمم راازدست میگذارم؛چشمهایم را کورمیکنم،گوشهایم راکرمیکنم،پاهایم رامیشکنم،انگشتانم را بند بند میبرم،سینهام رامیشکافم،قلبم رامیکشم،حتی زبانم رامیبرم و لبم رامیدوزم اما قلمم رابه بیگانه نمیدهم.
0 نظرات:
ارسال یک نظر